درسا گل مندرسا گل من، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

درسا مروارید قلب مامان وباباش

بدون عنوان

عزیزم این روزها یکم سرم شلوغه  ننونستم خاطراتت را بنویسم دو هفته هم که مسافرت بودیم .تو نازنینم داری ناز و شیطون میشی گلم .دست بابا مهدی جون درد نکنه خیلی کمک من میکنه .تازگیها اینقدر تند تند دستو پا میزنی یعنی منو بغل کن بابا مهدیت کلی شما رو بغلی کرده شیشه شیرت و خیلی دوست داری وقتی میبینیش دستاتو میاری بالا بگیریش.همه اعضای خانواده را کلا میشناسی وبراشون دلبری میکنی .با اصوات زیبا جواب همه رو میدی .تازه جیگر مامان با صدای بلند میخندی .من فدات بشم عزیزم تو واقعا خانمی تنت سلامت مامانم .
12 آذر 1392

واکسن 4 ماهگی

مامان واکسن 4 ماهگیت را مجبور شدیم خونه مامان جونی بزنیم اخه زنگ زدم به دکترت تو تهران گفت 3 روزه گذشته بزن .خدارو شکر بابا مهدی اومده .عزیزم بعد از دیدن بابا مهدی کلی ذوغ کردی .دل بابا مهدی را بردی.درسا خانم لم داده رو بابا مهدی و پایین هم نمیاد.خوب از واکسن بگم الهی بمیرم مامان اون روز کلی خندان بودی لباس خوشکلاتو پوشیدم که بابا جونی اومد گفت درش بیار ولباس گرم بپوش بیرون سرده جیگر من سرما میخوره ومنم گفتم چشم و چند تا لبس گرم رو هم پوشیدم پیش به سوی واکسن                               ...
1 آذر 1392

عموها

مامان  20 مرداد  بود که دوست جونای بابا مهدیت میخواستندبیایند دیدن شما خانم گلی بابا مهدی کلی خوشحال و سر حاله اخه عموشهرام  و عارف را خیلی دوست داره.عمو ها یک دستبند خوشگل هم برای شما اوردند دست گلشون درد نکنه شب خوبی بود وتو مثل همیشه اروم.دوست دارم. ...
19 آبان 1392