بدون عنوان
بالاخره 1 مرداد فرا رسید بابا مهدی دیشب اصلا خوب نخوابید فکر کنم استرس داره .مامان نسرین هم اومده .ساک لوازمت دا با کلی لباس ناز نازی امده کردیم .ساعت 8 صبح منو مامان فاطی و مامان نسرین و بابامهدی رفتیم بیمارستان لاله ومن رفتم بالا و پذیرش شدم 4ساعت تا خانم دکتر بیاد تنها بودم مامان کلی استرس داشتم .به شما تو شکمم عادت کرده بودم و احساس میکردم جدایی را .ولی جدایی شیرین .از استرس این هفته اخر کلی مامان فاطی را اذیت کردم .بابا احمد و دایی رضا و زن دایی و خاله مهتاب بهادر جون هم امدند ولی من قبل از عمل ندیدمشون .ساعت 2:30منو اتاق عمل خواست .قبل از عمل عشقم ومامان بزرگات را دیدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی