استرس بابا بزرگ و خاله
مامانم می گفت بابام دل تو دلش نبوده .و امان از بابا مهدیت که خانم دکتر بهش گفته بوده لباس تنت من بی تو اتاق عمل که گفته من دل ندارم و کلی خانم دکتر که استاد ب ابا مهدی شما هم است بهش خندیده ...
نویسنده :
عاشق درسا
2:18
عشق پدر شدن
شما و چشمان مشتاق بابا مهدی که من فقط میدونم چقدر استرس کشیده.بابا مهدی دوست داریم ...
نویسنده :
عاشق درسا
2:18
مامان مونا بعد عمل
من هم با یاری خدا از اتاق عمل بیرون امدم.با دیدن بابا مهدی خیلی شاد شدم ...
نویسنده :
عاشق درسا
2:15
نفسم 1 ساعت بعد تولد
تولد
عشششششششششششششق من شما ساعت 3 به دنیا امدی .عزیزم تولدت مبارک .دخترم شما رو زودتر اوردند تو بخش تو اتاق عمل گریه کردی وقتی اوردنت پیش من اروم شدی و این مامان جان قدرت خداوند منان است زیبای من ...
نویسنده :
عاشق درسا
1:55
بدون عنوان
شنیدم پشت در اتاق عمل همه استرس داشتند .بابا احمد مامان فاطی و خاله مهتاب ...
نویسنده :
عاشق درسا
1:27
بدون عنوان
بالاخره 1 مرداد فرا رسید بابا مهدی دیشب اصلا خوب نخوابید فکر کنم استرس داره .مامان نسرین هم اومده .ساک لوازمت دا با کلی لباس ناز نازی امده کردیم .ساعت 8 صبح منو مامان فاطی و مامان نسرین و بابامهدی رفتیم بیمارستان لاله ومن رفتم بالا و پذیرش شدم 4ساعت تا خانم دکتر بیاد تنها بودم مامان کلی استرس داشتم .به شما تو شکمم عادت کرده بودم و احساس میکردم جدایی را .ولی جدایی شیرین .از استرس این هفته اخر کلی مامان فاطی را اذیت کردم .بابا احمد و دایی رضا و زن دایی و خاله مهتاب بهادر جون هم امدند ولی من قبل از عمل ندیدمشون .ساعت 2:30منو اتاق عمل خواست .قبل از عمل عشقم ومامان بزرگات را دیدم
نویسنده :
عاشق درسا
1:15
بدون عنوان
مامان 8 ماهه میشود .شما خیلی دختر خوبی هستید تا الان منو اذیت نکردی .عاشق ماست و کشک و دوغ هستی.کلی شبها که بابا مهدی بیمارستان باهات حرف میزنم وشما کلی لگد میزنی تازه هر چی هم که اراده میکنی مامان فاطی جون برات درست میکنه نازم. ...
نویسنده :
عاشق درسا
1:04